آبی بیکران

ساخت وبلاگ
به نام خدا اگر چه سینه را غم میخراشد مرا با حرمله کاری نباشد اگرچه تا به محشر اشکبارم ولیکن یک سخن با تیر دارم چرا ای تیر برحنجر نشستی؟ بر این بی بال و پر تا پر نشستی ؟ چه میشد مثل گردون گشته بودی ؟ به قلب حرمله بنشسته بودی جوابی داد و بر درد من افزود بگفتا بس که بود نیکو شمایل بریدن دل بود از او مشکل از این رو بود که بر حنجر نشستم بر این بی بال و پر تا پر نشستم ولیکن تا به محشر خونبارم چو بیرون آمدم خون گریه کردم آبی بیکران ...
ما را در سایت آبی بیکران دنبال می کنید

برچسب : چرا ای تیر بر حنجر نشستی, نویسنده : amirhavedanlooo بازدید : 297 تاريخ : شنبه 10 مهر 1395 ساعت: 11:16